دره شوری
دَرّهشوری، طایفهای بزرگ از ایل قشقایی که در گذشته زندگی کوچگردی داشتند. آنان در تابستانها به ییلاق، در حدود شمال سمیرم و خیرآباد گندمان، هممرز بختیاریها، و در زمستانها به قشلاق، اطراف کازرون و ماهور (میلاطون) تا کنارههای رودخانۀ زهره در بهبهان کوچ میکردند (قهرمانی، 67؛ فرمانفرما، 2 / 839). درهشوریها شیعهمذهب و از ترکزبانانی هستند که از ترکستان به ایران مهاجرت کرده، و در بلوک گرمآباد، در درهشور سکونت گزیدهاند (فسایی، 1 / 312؛ ظلالسلطان، 100؛ طبیبی، 100، 365؛ فیلد، 219؛ کیانی، یادداشتها ... ).
سبب نامگذاری
«درهشور» (درۀ نمک) نام ناحیهای نزدیک وَرْدَشت، از توابع سمیرم و هممرز با بختیاری است که محل اولیۀ سکونت این طایفه بوده است؛ نام طایفه نیز از نام این محل گرفته شده است (اُبرلینگ، «قشقایی ... »، 226). به نوشتۀ فسایی، ایل قشقایی مانند ایل خلج از سرزمین ممالک روم به خاک ایران وارد، و گروهی از آنها در فارس ساکن شدند. مردمان خلجْ مردم قشقایی را که درهشوری گروهی از آن بود، «قاچقایی» یعنی «گریخته» مینامیـدند کـه پـس از تغییرات لفظی «قشقـایی» شد (همانجا). براساس گفتۀ ملکمنصور خان قشقایی، آنان در ابتدای ورود به این ناحیه، حدود 150 خانوار بودند و بهسبب کمی جمعیت فقط کدخدا داشتند. موقعیت جغرافیایی مناسب این طایفه و مراتع گسترده و خوبِ چرا در این منطقه موجب شده است که شمار زیادی از دیگر ایلات و طوایف به آنها بپیوندند و جمعیت آنها را به چند هزار خانواده برسانند. وردشت ابتدا مقر ایلخانی قشقایی بود و بعدها درهشوریها به آنجا رفتند و مستقر شدند (ص 13-14؛ مینورسکی، 499-500؛ نیز برای محل زندگی، نک : پورمحمدی، 17؛ بهمنبیگی، طلا ... ، 238).
جمعیت و پراکندگی
درهشوریها جلگهنشین بودند و همواره از زمانهای قدیم دشتهای پهناور، چمنزارها و مرغزارها را برای زندگی خود برمیگزیدند (همانجا). برنامۀ تختـهقاپـوکردن، اسکان اجباری و یکجانشینکردن عشایر، ازجمله طایفۀ درهشوری، در زمان رضاه شاه و محمدرضا شاه پهلوی مؤثر نیفتاد. در نیم قرن اخیر، مردم این طایفه به دلایلی چون خشکسالیهای متوالی، توسعۀ رفاه عمومی در شهرها و نیاز به کار و تحصیل، ناگزیر به مهاجرت به شهرهای مختلف استانهای اصفهان، چهارمحال و بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد، فارس، استان بوشهر و بهویژه خوزستان شدهاند (قرخلو، 53، 56-57، 59؛ کیانی، یادداشتها).
جمعیت طایفۀ درهشوری براساس سرشماری اعلامشده در 1360 ش، 169‘5 خانوار؛ در 1366 ش، 340‘ 3 خانوار؛ و در 1387 ش، 173‘ 3 خانوار بوده است (سرشماری ... ، 45- 49؛ مجموعه ... ، 86؛ «درگاه ... »، بش ).
عبدالحسین میرزا فرمانفرما در سفر خود به فارس و دیدار از محل زندگی ایل قشقایی، جمعیت درهشوریها را 000‘4 خانوار ذکر میکند (2 / 839). ولی دومورینی (ص 31) معتقد است که طایفۀ درهشوری در اوایل سدۀ 14 ق / 20 م، مرکب از 000‘8 خانوار بوده است. فیلد نیز در 1336 ق / 1918 م، جمعیت این طایفه را 630‘5 خانوار دانسته است (ص 219). ماری ترز مینویسد: شمار خانوار درهشوریها در سالهای حکومت رضا شاه به میزان قابل ملاحظهای کاهش یافت، اما پس از آن در نیمۀ سدۀ 20 م افزایش داشته است؛ وی در ادامه، شمار خانوار این طایفه را 000‘5 یاد میکند (ص 205-206). مسعود کیهان نیز در 1311 ش / 1932 م، جمعیت این طایفه را 000‘5 خانوار میآورد (2 / 79؛ برای آگاهی از جمعیت درهشوریها در سالهای مختلف و در منابع گوناگون، نک : ایوانف، 329 بب ).
سازمان اجتماعی و سیاسی
به نوشتۀ حسین فسایی، ایل قشقایی شامل طوایف متعددی بود که هر تیره کدخدا و کلانتری داشت (1 / 313). طوایف و تیرههای ایل قشقایی در گذر زمان دگرگونی یافته و به طوایف و تیرههای متعدد جدیدی سازمانبندی شده است (نک : میرزایی، 116). امروزه با وجود جمعیت زیاد ایل قشقایی، همۀ اعضای آن در 5 طایفۀ بزرگ ادغام شدهاند که درهشوری یکی از پرجمعیتترین آنها ست (کیانی، یادداشتها). طایفۀ درهشوری 75 تیره و زیرشاخه دارد که هر تیرۀ آن شامل چندین «بُنکو» است. ادارۀ امور تیرهها با کدخدا ست که ازسوی کلانتر طایفه انتخاب میشود. کلانتران طایفه را نیز ایلخانیِ ایل قشقایی انتخاب میکند و ملاک این انتخاب عموماً سابقۀ تاریخی، اصالت ایلی و قدرت و توانایی در ادارۀ امور است (طبیبی، 329-330؛ فرمانفرما، همانجا؛ نیز نک : کرزن، 113 / II؛ میرزایی، همانجا؛ کیانی، یادداشتها).
«کیخا» لقب بزرگان و سران طایفه است و آن را از دو کلمۀ «کی» به معنی بزرگ و «خا» مخفف خواستن، به معنی بزرگخواه دانستهاند (قهرمانی، 437). در قرن اخیر کلانتران درهشوری خود را از اولاد ایازکیخا میدانستند؛ ایازکیخا برای مدتی کوتاه و در حدود سال 1309 ش، از کلانتری معزول شد و نصرالله خان بهجای او امور طایفه را به دست گرفت (کیانی، یادداشتها).
زیرشاخهها یا تیرههای معروف درهشوری اینها ست: ترهلو، ایمانلو، اُروجلو، آقاجری، ایپکلو، آرخلو، بولوردی، ایوبلو، تلهبازلو، جرکانلو، جانبازلو، و جز آنها (همو، سیهچادرها، 171؛ نیز نک : ظلالسلطان، 100).
سابقۀ تاریخی سران طایفه
گفته میشود که اللهقلی نامی، معروف به قَره، از حدود شهرکُرد بختیاری که در گذشته دهکُرد بود، نزد ایلخانی قشقایی میآید و با دختر کدخدای تیرۀ نَدِرلوی درهشوری ازدواج میکند. نتیجۀ این ازدواج دو پسر به نامهای شهباز و جانباز بود که در نتیجۀ لیاقت، شجاعت و شایستگی، شهباز کلانتر طایفۀ درهشوری میشود. پس از آن، با اضافهشدن گروههایی از دیگـر ایلات بـه این طایفـه، جمعیـت درهشوریهـا افزایش یافت (قشقایی، 14). از میان طایفۀ درهشوری شخصیتهای بزرگی چون حسین خان درهشوری، از کلانتران ایل قشقایی؛ زیاد خان درهشوری، نمایندۀ دورۀ بیستم مجلس شورای ملی و از پرورشدهندگان اسب اصیل درهشوری؛ بیژن فرهنگ درهشوری، کارشناس محیطزیست و بومشناس؛ و همچنین آیتالله جهانگیر خان درهشوری، از مجتهدان و فقهای بنام و عالیقدر دورۀ قاجار را میتوان نام برد («اسامی ... »، بش ؛ فسایی، همانجا؛ قهرمانی، 438، 440-441؛ بیات، 26؛ کیانی، یادداشتها).
درهشوریها، همانند طوایف دیگر منطقه، گاه با سیاستگذاریها و تصمیمات دولتهای وقت (پهلوی اول و دوم) مخالفت میکردند؛ درعینحال، بههنگام اغتشاشات و ناآرامیهای داخلی و جنگ جهانی اول و دوم به یاری قوای دولتی پرداختهاند (ایرجی، جم ؛ عظیمی، 120؛ بیات، 25-31، 39-42؛ سفیری، 237- 238، 241؛ نیز نک : ابرلینگ، «درهشوری»، 63-64).
معیشت
جمعیت بسیاری از این طایفه که در مِهرگَرد و وردشت از توابع سمیرم ماندگار شدند، افزونبر بافتن گبه و گلیم (پرهام، 78) و دامداری و زراعت، با تشویق و کمک سران طایفه به کار باغداری نیز اشتغال ورزیدند و امروزه بزرگترین باغهای سیب در مناطق ییلاقی تا مرز بختیاری به درهشوریها تعلق دارد. درهشوریها افزونبر باغداری در مناطق ییلاقی و سردسیری، در قشلاقات خود، در حومۀ کازرون و تنگ چوگان، بلوک شاپور و ماهور میلاتی و ممسنی هم به کشت و پرورش درختان مرکبات مشغولاند (کیانی، یادداشتها؛ نیز نک : قهرمانی، 68).
طایفۀ درهشوری پرورشدهندۀ بهترین نژاد اسب نیز به شمار میآید و دارای بهترین سوارکاران است. براساس مشاهدات برخی از پژوهشگران در اوایل قرن 14 ق / 20 م، این طایفه دارای 500‘2 تا 000‘ 3 سوارکار مسلح با اسبهای عالی بوده است (دومورینی، 31؛ نیز نک : ایوانف، 67- 68). در اوایل قرن 20 م، برخی از نویسندگان برای هر خانوادۀ درهشوری بهطور متوسط 3-4 رأس اسب یاد کردهاند؛ اما در سالهای 1338 ق / 1920 م بهسبب اسکان اجباری با کمک واحدهای نظامی، زیان بزرگی به دامداری آنها و پرورش اسب وارد آمد (گارود، 301-302؛ ابرلینگ، همانجا). در دورۀ پهلوی دوم درهشوریها با بازگشت به زندگی عشایری (کوچگردی) پرورش اسب را احیا کردند و به میزان قابل ملاحظهای هم به شمار آنها افزودند (ایوانف، 68).
زندگی طایفۀ درهشوری همانند دیگر عشایر کاملاً به اسب وابسته بود و برای پرورش اسبهای خوشنژاد و شهسواران چالاک و نامدار میکوشیدند (بهمنبیگی، طلا، 238). اسب در طایفۀ درهشوری بسیار اهمیت داشته است، بهطوریکه مردم به همهچیز قسم میخوردند، لیکن بهسختی به یال و موی و دم اسب خود سوگند میخوردند (همو، بخارا ... ، 197).
مآخذ
«اسامی نمایندههای فیروزآباد در ادوار مجلس، قبل و بعد از انقلاب»، قیروکارزیننیوز (مل )؛ ایرجی، ناصر، ایل قشقایی در جنگ جهانی اول، تهران، 1380 ش؛ ایوانف، میخائیل سرگیویچ، عشایر جنوب (عشایر فارس)، ترجمۀ کیوان پهلوان و معصومه راد، تهران، 1385 ش؛ بهمنبیگی، محمد، بخارای من ایل من، شیراز، 1388 ش؛ همو، طلای شهامت، شیراز، 1388 ش؛ بیات، کاوه، شورش عشایری فارس، تهران، 1365 ش؛ پرهام، سیروس، دستبافتهای عشایری و روستایی فارس، تهران، 1364 ش؛ پورمحمدی املشی، نصرالله و بابک زیلابپور، «دریچهای به تاریخ اجتماعی طایفۀ درهشوری قشقایی در دورۀ صفویه (بر مبنای اسناد)»، فصلنامۀ گنجینۀ اسناد، تهران، 1393 ش، س 24، شم 3؛ ترز، م.، شهسواران کوهسار، ترجمۀ محمد شهبا، تهران، 1376 ش؛ «درگاه ملی آمار»، آمار (مل )؛ دومورینی، ژ.، عشایر فارس، ترجمۀ جلالالدین رفیعفر، تهران، 1375 ش؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده (1366 ش)، نتایج تفصیلی، ایل قشقایی، مرکز آمار ایران، تهران، 1364 ش؛ سفیری، فلوریدا، پلیس جنوب ایران، ترجمۀ منصوره اتحادیه و منصوره جعفری فشارکی، تهران، 1364 ش؛ طبیبی، حشمتالله، جامعهشناسی و مردمشناسی ایلات و عشایر، تهران، 1374 ش؛ ظلالسلطان، مسعود میرزا، تاریخ مسعودی، تهران، 1362 ش؛ عظیمی، فخرالدین، بحران دموکراسی در ایران (1320-1332)، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی و بیژن نوذری، تهران، 1372 ش؛ فرمانفرما، عبدالحسین، گزیدهای از مجموعۀ اسناد، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، 1366 ش؛ فسایی، حسن، فارسنامۀ ناصری، تهران، 1314 ق؛ قرخلو، مهدی، «روند مهاجرت و افق کوچنشینی ایل قشقایی < طایفۀ درهشوری>»، فصلنامۀ عشایری ذخایر انقلاب، تهران، 1368 ش، شم 8- 9؛ قشقایی، ملکمنصور، خاطرات، تهران، 1393 ش؛ قهرمانی ابیوردی، مظفر، تاریخ وقایع عشایری فارس، تهران، 1373 ش؛ کیانی، منوچهر، سیهچادرها، تهران، 1371 ش؛ همو، یادداشتهای منتشرنشده؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311 ش؛ مجموعۀ اطلاعات و آمار ایلات و طوایف عشایری ایران، مرکز عشایری ایران، تهران، 1361 ش؛ میرزایی درهشوری، غلامرضا، قشقاییها و مبارزات مردم جنوب، تهران، 1381 ش؛ نیز:
Amar, www.amar.org.ir (acc. Oct. 17, 2017); Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1966; Field, H., Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Garrod, O., «The Nomadic Tribes of Persia TO-DAY», Journal of the Royal Centeral Asian Society, 1946, vol. XXIII; Ghirokarzinnews, www.ghirokarzinnews. ir / ?p=4493; Minorsky, V., «Shūlistān», EI2, vol. IX; Oberling, P., «Darrašūrī», Iranica, vol. VII; id.,The Qashqā’i Nomads of Fars, Paris, 1974.